از کاظمین که راه افتادیم. گفتند تا سامراء 120 کیلومتر بیشتر نیست.
با این حساب باید ساعت 8 تا 5/8 می رسیدیم سامرا
ساعت 10 هنوز توی راه بودیم.
آقای فرهنمند مدیر کاروان گفت: بمب گذاری شده . احتمالا سامراء کنسل بشه
وای نهههههههههههههههههههههههههههههه
دفعه قبل هم فقط اجازه یک سلام داده بودند. حتی ارزوی خواندن دو رکعت نماز توی سامراء به دلمون مانده بود.
و حالااااااااااااااا
مدیر کاروان 10 تومن نذر مجتبی کرد که راه باز بشه. یک نفر دیگه هم همین طور
وای یییییییییییی باور کردنی نبود وقتی شرطه عراقی فریاد زد تعالواااااااااااااااااااااااااااااااااا
ساعت 5/11 رسیدیم سامرا...
هم کاروانی من دفعه اولش بود که می آمد سامرا..گفت میشه اول بریم سرداب؟
قبول کردم. اول رفتیم سرداب. ولی بقیه اول رفتن ضریح
خانه ی امام زمان علیه السلام.
جایی که به دنیا آمده اند. زیسته اند. بازی کرده اند . غایب شده اند .
تنها ملک شخصی ایشان در عالم است که از امام حسن عسگری به ایشان ارث رسیده به سبک معمول همهی مردم
وقتی ما نمازی به نیابت از امام رضا خواندیم و آمدیم بالا کاروان رفته بودند سمت سرداب
. ناگهاااااااااااااااااااااااااااااان در لحظه ای استثنایی
فقط من بودم و ضریححححححححححححححح تنهای تنهای تنها ضریح را در آغوش گرفتم
جای همه ی شما خالییییییییییییییییی
پ.ن: مجتبی کودک یتیمی است که خواهرم سر پرستی او را به عهده دارد. و ما در همه مشکلاتمان خوشحال کردن او را نذر می کنیم:)